هر که هستید و هر کجا زندگی میکنید آرامش را به زندگی خود دعوت کنید و آن را در ذهن خود جایگزین سازید. اگر کلام و رفتار شما قرین آرامش باشد، بدون شک این ویژگی به دنیای اطراف شما نیز سرایت خواهد کرد.
به خاطر داشته باشید برای رسیدن به این وضعیت ، لازم است برخی قابلیتهای ویژه را در خود پرورش دهید و شرایط خاصی را در زندگی خویش ایجاد نمائید.
هرگز امید را از کسی سلب نکنید، شاید این تنها چیزی باشد که دارد .
رعایت نکات زیر مقدماتی است که به شما کمک میکند در این مسیر گام بردارید:1- یاد بگیرید که گاه مسائل را رها سازید.
بدین معنا که به هر مسئلهای دائماً گره نخورید. وقتی همیشه و همه جا در فکر مسائل خود هستید و به مرور آنها میپردازید، در واقع همیشه بار اضافهای را با خود حمل میکنید که این خود سبب ایجاد اضطراب و استرس در شما میگردد. بیاموزید که با یک ذهن رها و آزاد زندگی کنید. این امر به شما کمک میکند که با هر محرک کوچک و یا مانع جزئی آشفته نشوید.
2- به خود و خدای خود ایمان داشته باشید.
اگر به خود و خدای خود ایمان داشته باشید، به راحتی از عهده مشکلات زندگی برخواهید آمد . و ثابت قدم و مطمئن در راه رسیدن به اهداف خود گام خواهید برداشت.
3- مثبت اندیش باشید
اگر دیدگاه مثبت اندیشی نداشته باشید، همهچیز میتواند بیفایده و بیثمر باشد. داشتن نگرش مثبت و امید، بهترین سلاح در مقابل ترس و اضطراب است.
4- نسبت به انتظارات و برنامهریزیهای خود، واقع بین و منطقی باشید.
توانائیهای خود را در موقعیتهای خاص بشناسید و نسبت به عدم توانائیها و ضعفهای خود واقع بین باشید. هر چقدر نگرش شما نسبت به مسائل زندگی منطقیتر باشد، به آرامش بیشتری دست خواهید یافت.
5- نسبت به انسانها، عشق بیقید و شرط خود را نثار کنید.
شما میتوانید از دوستان، هم اتاقیها و هم کلاسیهای خود شروع کنید. یاد بگیرید که آنها را بدون قید و شرط دوست بدارید، در مقابل ضعفهای آنها صبور باشید و خطاها و اهمال کاریهایشان را ببخشید. هر چقدر نسبت به دیگران بخشش بیشتری داشته باشید، احساس شادی و خرسندی بیشتری را تجربه خواهید کرد.
6- معنای فداکاری را لمس کنید.
دست بخشش داشته باشید. ولی انتظار بازگشت نداشته باشید. دیگران را به شیوههای خودشان خوشحال کنید. به افراد بیپناه، یتیم و فقیر کمک کنید. برای آنهایی که خواهان یاری شما هستند پشت و پناه باشید و بدون آنکه منّتی بر آنها نهید ، تکیهگاهشان باشید. هر چقدر بیشتر ببخشایید، از الزامات و قید و بندها بیشتر رها خواهید شد.
7- افکار خود را بازسازی کنید.
در افکار و عقاید خویش نسبت به شخص خود، بازنگری کنید. بیاموزید در مقابل خویشتن صبور باشید و ارزشها و استعدادها و مهارتهای خود را ارج نهید. خود را بدون هیچی قید و شرطی دوست بدارید. هر گونه ترس و تردید غیرمنطقی که در مورد خود دارید کنار بگذارید. اگر دیدگاه مثبت و سالمی را در مورد خود داشته باشید یاد خواهید گرفت که خود را بدون قید و شرط قبول داشته باشید.
سوال – دوازده قدم بندگی را بطور خلاصه بگویید .
پاسخ - گفتن دوازده قدم بندگی راحت است . شنیدن ، نوشتن ، شعاردادن و پُزدادن آن هم راحت است اما باور کنیم که عمل کردن به آن سخت است . استاد امام خمینی می فرمودند : ملا شدن چه آسان ، آدم شدن چه مشکل . اما حالا بنظر می رسد که باید بگوییم : ملا شدن چه مشکل ، آدم شدن محال است . انشاءالله محال بودنش را تبدیل به ممکن بکنیم . انسانهایی مثل امام خمینی و شهدای عزیز ما این را ممکن کردند و به همه ی ما نشان دادن که آدم شدن و بنده ی خدا شدن محال نیست . اولین قدم این است که ما به صورت مسئله و شرایط و امکانت و استعدادهای خودمان معرفت و آگاهی داشته باشیم . لا یکلف الله نفسا الا وسعها . قدم دوم این است که سراغ دین برویم و تکلیف خود را بدانیم . در واقع ضمیر را پیدا کنیم . کاش زمانی برسد که دین را بعنوان سبک زندگی قبول بکنیم نه بعنوان یک وصله ی زندگی . اگر من قائل هستم که همه ی مسائل من باید دینی باشد ، برای تک تک مسائل زندگی ام دنبال کارشناس دینی بروم . در واقع ما می خواهیم دنیای مان را دینی کنیم تا آخرت مان هم دینی بشود . در دعاهای مان هم داریم که اول در دنیا حسنه بده و بعد در آخرت . ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرة حسنه . ما باید در مورد همه ی مسائل مان به سراغ کارشناس دینی برویم نه فقط به آن بخشی که فکر می کنیم مربوط به عبادت مان است . ای کاش برای ایام تفریح مان هم به سراغ کار شناس دینی می رفتیم . در عروسی نگویند که احتیاج به کارشناس دینی نداریم و جای آخوند نیست . پرسش دینی برای همه جاست . قدم سوم پذیرش دین است و یسلموا تسلیما . نمی خواهیم این قدم را نادانسته تسلیم بشویم . باور کنیم که اشراف او بر ما بیشتر است و نسبت به خودمان از ما هم مهربانتر است . و حکیم هم هست و هیچ کار را بدون حکمت نمی کند . معرفت و اطمینان پشتوانه ما است . من وقتی به نسخه ی دکتر تسلیم می شوم که به تخصص دکتر اطمینان و اعتماد دارم . ما باید به خدای خدا تسلیم بشویم و اطمینان کنیم . قدم چهارم این است که در فرمولهایی که خدا گفته ، تفکر و تعقل کنیم . خدا می گوید : همه ی این آفریده ها نشانه برای کسانی است که عاقل هستند . خدا زیارت ، عبادت بدون تفکر ، تعقل و بصیرت نمی خواهد . امام صادق (ع) می فرماید : یک عبادت با بصیرت بهتر از هفتاد عبادت بدون بصیرت است . قدم پنجم تلاش و تدبیر است . لیس لِلانسان اِلا ما سعی . تلاش هم یک پازل است . ما از تلاش فقط دعا را یاد گرفته ایم . تلاش هم باید با برنامه باشد یعنی در آن هدف ، الویت ، مراحل و امکانات باشد . قدم ششم تحمل مشکلات است . اگر انسان می خواهد زندگی را تبدیل به بندگی بکند ، باید خودش را برای مشکلات آماده بکند . هر چه مقام بالاتر می خواهیم ، باید آماده گذراندن مشکلات بیشتری باشند . ان الذین قالوا ربنا الله ثم ستقاموا . این ثم ستقامو تعبیر زیبایی است . بعضی ها فکر می کنند که خدا در امتحانات کمک مان نمی کند . خیر ، شرط کمک خدا ، استقامت است . من سه قدم اول را شناخت تکلیف و سه قدم دوم را انجام تکلیف می گذاریم و سه قدم سوم را پشتیبانی تکلیف می نامیم . بعد از تلاش ، من باید جایی تکیه کنم . قدم هفتم برای پشتوانه ی و اصل توکل به میان می آید . و من یتوکل علی الله . چون هر کاری من بخواهم در این عالم بکنم ، دنبال اثر هستم . صاحب اثر خداست . اقرا باسم ربک الذی خلق . من با هرسیستمی که بخواهم کار کنم یک رمزی دارد . خدا اولین کلمه ای که به پیامبر یاد داد ، رمز استفاده از سیستم عالم هستی بود . اگر درهر کاری باسم رب رفتی ، خندیدن باسم رب هم اثر دارد . شوخی که با باسم رب باشد به ما فرح می دهد . شوخی بدون باسم رب به ما فرح نمی دهد . ظاهرا شاد می شوم ولی فرح ندارم . تفریحی که باسم رب باشد ، اثر دارد . پس باید توکل کنم . خدایا من برای اثرش دنبال تو می گردم . پس بعد از مشکلات قدم بعدی توکل است . قدم هشتم تفویض است . یعنی واگذاری نتیجه به خدا . خدا میگوید : تو به نتیجه خیلی کار نداشته باش ، تو کار خودت را بکن ، نیتجه را به من واگذار کن . افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد . ما مامور انجام عمل هستیم نه مامور کسب نتیجه . یکی از علل موفقیت ما در جنگ تحمیلی این بود که هیچ کس به نتیجه ی کار فکر نمی کرد . همه می گفتند که وظیفه ماست که بجنگیم . در عملیات والفجر هشت در شب تاریک 21 بهمن ماه 1364 وقتی می خواست رمز عملیات گفته بشود ، یکی به یکی میگفت : موانع خیلی زیاد است یا اولش تیر می خوریم یا وسط و یا آخرش . دیگری گفت : کارت نباشد کجا تیر می خوری ؟ و یا به آن طرف رود می رسیم یا نمی رسیم ، عملیات نتیجه میدهد یا نمی دهد ، فقط به امام بگویند که بچه ها به تکلیفشان عمل کردند . خیلی زیباست . نتیجه را به خدا واگذار کنند . الان می خواهم کاری بکنم به نتیجه اش فکر می کنم که کارم را خراب نکند و یا آبرویم را نبرد . البته این با برنامه ریزی فرق می کند . در دنیا برنامه ریزی چند ساله داشته باش ، اما نتیجه را به خدا واگذار کن یعنی تکلیف خودم را بدانم ، خدا تکلیف خودش را می داند . قدم نهم توسل است . برای هر مقصدی ، من به وسیله نیاز دارم و هیچ وسیله ای بهتر از قرآن وجود ندارد . این وسیله فقط برای بیرون آمدن از چاه نیست ، برای نشان دادن راه است . ما در راه انجام تکالیفمان از ائمه استفاده کنیم . گاهی می گوییم ای امام رضا (ع) من خودم می دانم چطور ازدواج کنم یا چطور تفریح کنم ، فقط اگر در جاده ماشینم خواست چپ بشود ، به من کمک کن . این کم لطفی است . این ها مال پشتیبانی است . سه قدم آخر تداوم بندگی است . قدم دهم توبه است . استغفار کردن . خدا می گوید : ای انسان هر گناهی بکنی یک دست انداز جلوی تو می آید . اگر می خواهی در جاده ی بندگی به سمت خدا بروی و دست انداز نداشته باشی ، استغفار کن چون آنرا پاک می کند . این سه قدم آخر جاده صاف کُن است . روایت از پیامبر داریم : بهترین دور اندیشی پدر برای فرزند ، استغفار از گناهان خودش است . چون گاهی گناه من تا هفتاد نسل بعد از من هم مشکل ایجاد می کند . من پدر گناه می کنم و امکانات بچه ی من کم میشود ولی از همان امکانات کم بچه ی من از او سوال می کنند ولی در روز قیامت به پدرش می گوید : من می توانستم امکانات بیشتری داشته باشم ولی تو نگذاشتی . هر ذکری قبل از تکلیف خوب است زیرا اگر گناهی قبل از این انجام داده ام و ممکن است روی کار من اثر بگذارد ، با این استغفار قبل از تکلیف ، ممکن است گناه من رفع بشود . می گویند ، قبل از نماز استغفار داشته باشید تا تکلیف نماز را قشنگ تر انجام بدهید . این قدم ها پازل است و همه باید با هم باشد . در هر کاری قبل از آن استغفار کنم تا گناهان قبلم پاک بشود . قدم یازدهم صدقه است که رفع موانع می کند . وقتی من صدقه میدهم جاده برای انجام تکالیفم باز تر میشود . فردی نزد رسول خدا آمد و گفت : گره ی مالی دارم . فرمودند : صدقه بدهید . چون راه را برای تو باز می کند حتی در نداری ، باز صدقه بده . قدم دوازدهم دعا است . من هر چه هم تلاش کنم ، راه به سمت خدا بی نهایت است . این شصت سال برای شصت هزار سال من را پُر کند ، برای بقیه آن نیاز به دعا دارم که عمل من را با برکت کند . دعا به عمل کوچک من برکت می دهد برای مسیر بی نهایت بندگی . این دوازده قدم را من به دست آورده ام و نتیجه ی این دوازده عمل دو چیز است . نیتجه اش این است که من از انجام تکلیفم احساس آرامش میکنم . این بالاترین چیزی است که ما در روایت بعنوان بهشت دنیا شنیده ایم . بهشت دنیا آسایش نیست ، آرامش است . بهشت آخرت هم آرامش است و هم آسایش . گاهی انسان در فقر و بیماری آسایش دارد . خیلی ها مرگ با آرامشی داشتند و نتیجه ی دوم آرایش است . یعنی احساس می کنم با ارتباط با خدا ، شخصیت قشنگ تری پیدا میکنم که در هیچ میتینگ و حزبی پیدا نخواهم کرد . اشهد ان محمدا عبده و رسوله . بالاترین آرایشی که خدا برای پیامبر گفته این است که در روز چند بار بندگی پیامبر را تکرار می کنیم . این آرایش است و از رسالتش هم بالاتر است . خدا می فرماید : تو اگر بندگی بکنی ، تو را خلیفه خود می کنم و تو جانشین من و مَثل من می شوی . در اینجا دیگر از خدا زیاد سوال نمی کنم زیرا بندگی برای من شیرین است و آرایش دارد و دیگر به خودم اجازه نمی دهم که بپرسم .
سوال – من در شش سالگی پدرم را و در شانزده سالگی مادرم را از دست داده ام و گاهی مواقع به خدا شکایت می کنم . آیا گله کردن از خدا ایراد دارد ؟
پاسخ - در میهمانی به بچه ها میگویم هر چه دارید به من بدهید ، بعضی ها نمی دهند ولی بعضی ها که من را می شناسند میگویند : یک شکلات بدهی ، به تو چیزهای بهتری می دهد . شما هم باید باور کنید که اگر خدا پدر و مادر شما را گرفته است ، در عوض خودش را به شما داده است . خدا ، پدر مهربان پیامبر را قبل از تولدش از او گرفت و خود مهربانش را به او داد . اگر این را بدانید دیگر گله نمی کنید و تشکر هم می کنید .
سوال – گاهی خدا به ما بلا یا مصیبت هایی می دهد که مناسب با ظرفیت ما نیست . آیا این درست است ؟ راهنمایی بفرمایید .
پاسخ - من مثالی بزنم . من معلم هستم و از درس هایی که داده ام امتحان میگیرم . بعضی ها می گویند : این امتحان خیلی سخت بود و بالاتر از ظرفیت کلاس بود . همه نمره ی زیر ده می گیرند ولی یک نفر از میان آنها نمره ی بیست گرفت . پس معلوم میشود امتحان از ظرفیت کلاس بالاتر نبوده است . پس شما دارید تنبلی می کنید . کاش این عزیز امتحانهایش را می گفت و من نمونه هایی از سن خودش ، موقعیت و شرایط خودش برای او میگفتم که او توانسته این امتحان را بگذراند و تو نتوانسته ای ؟
شب عملیات رمضان بود . یک آقایی ترکش بدستش خورده بود و درد می کشید و داد می زد که ای امدادگر به داد من برس . کنارش رسیدم و یک دستی به شانه اش زدم . گفتم : چقدر داد می زنی . گفت : درد دارم . گفتم : تحمل کن . به آقا پسری که کنار معبر ایستاده بود اشاره کردم ، ترکش به گردنش خورده بود . یک آستینش را گرفته بود که صدایش نیاید و آرام آرام اشک می ریخت . گفتم : امداد گر این را ببرد یا تو را ؟ گفت : آقای امدادگر او را ببر . وضعش از من خراب تر است . ما مشکل دارتر از خودمان را ندیده ایم که می گوییم : ما مشکل خیلی زیاد داریم و فوق تحمل ماست . علامه امینی در بستر بیماری افتاده بودند و با همان بیماری هم از دنیا رفتند . گفتند : آقا حالتان چطور است . گفت : الحمدلله از بدتر بهترم . چون من هر شرایطی داشته باشم ، بدتر از آن هم هست . ما وقتی به روال عادی ظرفیت خودمان را نگاه می کنیم ، ظرفیت خودمان را در امتحانات کوچک می بینیم . لذا همیشه می خواهیم از ما امتحان آسان بگیرند . در کلاس معارف ، دانشجویی به من گفت : استاد قبلی خیلی خوب بود . سی تا سوال به ما داده بود و گفته بود از این سی تا سوال ، ده تای آن می آید . من گفتم : بگذارید من در درس دادن به شما ظلم نکنم و امتحان سخت هم بگیرم ولی در نمره دادن به شما کمک می کنم . خدا در نمره دادن به ما کمک می کند . خدا می گوید : ناقص هستی بیا و جواب نیمه کاره هم داری بیاور ، هر چه داری بیاور ، فقط تو دست و پایی بزن ، من به تو کمک می کنم . نمره ی دوازده را شانزده می دهم . نمره ی هیجده را بیست می دهم . ما هنوز ظرفیت خودمان را باور نداریم . یک نفر داد می کشید که خدایا من ورشکسته اقتصادی شده ام چرا من را کمک نمی کنی؟ بعضی ها ورشکسته دینی میشوند . کدامیک سخت تر است ؟ بگویید : خدایا شکر امتحان من را در فرزند و مالم قرار دادی و در دینم قرارندادی . در جنگ جمل علی به زبیر گفت : یادت هست که در کوچکی که با هم بازی می کردیم ، پیامبر به تو گفت : علی را دوست داری ؟ گفتی بله . گفت : مواظب باش مقابل علی نایستی . او منقلب شد و خواست جنگ را بهم بزند ولی وقتی وارد خیمه اش شد ، فرزندش به او گفت : این همه مردم بخاطر تو آمده اند ، تو می خواهی جنگ را بهم بزنی و متاسفانه جنگ را ادامه ی داد . علی گفت : کسی نزدیک شمشیر زبیر نرود . او می خواهد پیش فرزندش خودنمایی کند . از خدا شاکر باشیم که امتحان من را در فقرم قرار داد ، در ازدواجم قرار داد و در دینم قرار نداد . در خطبه جمعه آخر ماه رمضان پیامبر از شهادت علی در ماه رمضان خبر دادند . علی از یک چیز نگرانی داشت و گفت : آیا هنگامی که شمشیر به فرق من می خورد ، دین من سالم است . واقعا بگذاریم مصیبت های مان در دنیا ، جسم و مادیات مان باشد . از مصیبت در دین ، به خدا پناه ببریم . ما در مدیریت در نعمتها نیازمند هدایت قرآن و عترت هستیم و در مدیریت بحران و مشکلات نیازمند قرآن و عترت هستیم . اگر من بخواهم از هر نعمتی استفاده بکنم ، یک هدایت می خواهم و در مشکلات و ابتلا هم بخواهم رشد کنم ، یک هدایت می خواهم .