ملا محمدعلی مجتهد، معروف به مرحوم آیتالله احمد مجتهدی تهرانی، از علمای بنام تهران بود که سال 86، بدرود حیات گفت، اما سخنرانیها و پندهای عرفانی و اخلاقی وی، برای همیشه به یادگار مانده است و میتوانیم هر چند به صورت مجازی هم که شده، پای درس این استاد اخلاق، بنشینیم.
آیتالله مجتهدی، رابطه خوبی با طلاب داشت، طوری که فضای گرم و صمیمی بر حوزه علمیهشان حاکم بود. این استاد برجسته اخلاقی، مباحث را چنان رسا ارائه میداد که بر دل مینشست؛ به طوری که حتی هماکنون نیز نشستن پای صحبت و کلاس اخلاق ایشان، خالی از لطف نیست.
پس روزگاری میآید که مردم، شکمهایشان، خدایشان است، موقع نماز و وقت نماز به دنبال شکم هستند. الان نانواییها و رستورانها چه خبر است؟ در خانهها، بعضی در حال ناهار خوردن هستند و فکر نماز نیستند.
کسانی که نماز را در اول وقت نمیخوانند، نماز، آنها را نفرین میکند و میگوید: خدا تو را ضایع و خراب کند، همان طور که تو مرا ضایع و خراب کردی.
به همین خاطر هم هست که این گونه افراد، همیشه گرفتار هستند و میگویند: آقا من هر کار میکنم نمیشود، این کار، آن کار. این برای این است که نماز اول وقت نمیخوانی و پدر و مادر از دست تو ناراضی هستند.
از ملا میپرسند: چرا هر کار میکنیم کارمان به سامان نمیشود؟ [در جواب گفت] برای اینکه نماز اول وقت نمیخوانی و نماز هم نفرینتان میکند.
استاد ما مرحوم آقای برهان، 65 سال پیش بر روی منبر میگفت و من هنوز یادم هست که میفرمود: آن کسی که نماز مغرب را آن قدر دیر بخواند که آسمان پر از ستاره شود، چنین کسی ملعون است.
به همین خاطر هم بود که هنوز در مأذنه گلدسته قم اذان میگفتند و وسطهای اذان بود که آیتالله مرعشی نجفی به رکوع میرفتند، یعنی آن قدر نماز را زود شروع میکرد مبادا که ستاره به آسمان بیاید. صبحها هم همینطور، اگر کسی آن قدر نماز صبحش را دیر بخواند که آسمان دیگر ستارهای نداشته باشد، چنین کسی هم ملعون است.
بنابراین، دو نفر ملعون هستند: اول آن کسی که آن قدر نماز مغرب را دیر بخواند که آسمان پر از ستاره شود و دوم آن کسی که آن قدر نماز صبح را دیر بخواند که ستارهای در آسمان باقی نمانده باشد و نزدیک طلوع آفتاب باشد. این دو نفر، ملعون هستند، یعنی از رحمت خدا به دور میباشند.
شیخ رجبعلی خیاط میگفت: من هر وقت که نماز میخواندم، نمازهایی مثل نماز امام زمان(عج) یا نماز جعفر طیار، از خداوند حاجتی میخواستم. یک روز گفتم بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم. شاعر میگوید:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن | که خواجه خود روش بندهپروری داند |
همان شب، شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند: «چرا دیر آمدی؟» یعنی چه؟ یعنی تو باید 30 سال پیش به فکر این کار میافتادی، حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی.
ما هر وقت جایی گیر میکنیم و اصطلاحاً دممان در تلهای گیر میکند، میگوییم خدا. این شعر را استاد من، شیخ اکبر برهان، 62 سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر میخواندند و من هنوز به یاد دارم که:
هر وقت که سرت به درد آید | نالان شوی و سوی من آیی |
چون درد ســرت شفا بدادم | یاغی شــوی و دگــــر نیایی |
ما هر وقت با خدا کار داریم، خدا را صدا میزنیم؛ و چقدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم، بگوییم خدا.