چرا خدا بین گناه ابلیس و گناه حضرت آدم تبعیض قرار داد و گناه آدم را ترک اولی می گویند و گناه شیطان را گناه کبیره در هر صورت هر دو از فرمان خدا سرپیچی کردند؟
داستان حضرت آدم و حواء یک داستان سمبلیک و البته واقعی است و بهشتی که آنان در آن زیست می کردند غیر از بهشت اخروی بوده است و سرانجام می بایست از آن خارج شوند و آن تنها یک مرحله از حیات او بوده است چون قبل از خلقت حضرت آدم قرآن بیان فرموده بود که:«وَ إِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلَئکَةِ إِنی جَاعِلٌ فی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَ تجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسفِک الدِّمَاءَ وَ نحْنُ نُسبِّحُ بحَمْدِک وَ نُقَدِّس لَک قَالَ إِنی أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ ،و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: (من در زمین جانشینی خواهم گماشت)، (فرشتگان) گفتند: (آیا در آن کسی را میگماری که در آن فساد انگیزد، و خون ها بریزد؟ و حال آن که ما با ستایش تو، (تو را) تنزیه میکنیم؛ و به تقدیست میپردازیم. ) فرمود: (من چیزی میدانم که شما نمیدانید»[1].
من می خواهم خلیفه ای را در روی زمین قرار بدهم نه در بهشت.«إِنی جَاعِلٌ فی الأَرْضِ خَلِیفَةً» و حیات ما در کره زمین نه به عنوان نتیجه جرمی است که حضرت آدم انجام داده است. تازه امر خداوند به حضرت آدم در بهشت از باب تکلیف نبوده است چون در آن محیط تکلیف معنا نداشته و تنها یک نهی ارشادی بوده و در نتیجه گناه به اصطلاح دینی انجام نداده است.انسان می بایست در این دنیا یک سیر و گذر داشته باشد که در این مسیر مراحلی از تکامل و پیشرفت را در جریان حوادث تلخ و شیرین جذاب و مکروه طی کرده و به مراحل بعدی حیات در برزخ و … نائل شود.ضمن اینکه در ماجرای ابلیس اصرار بر گناه مطرح است نه صرف یک ارتکاب گناه.
به سخن دیگر آن چه از حضرت آدم اتفاق افتاد گناه نبود نه این که گناه باشد و کسی بخواهد آن را به ترک اولی تبدیل نماید.
لازم به ذکر است در جای خودش (در علم کلام) ثابت شده که خداوند عادل است و هرگز ستمی در حق احدی نمی نماید این طور نیست که عمل شیطان گناه نباشد ولی خداوند او را محازات نماید.(بیش از آنچه مستحق آن است).
در اینجا سه تفسیر وجود دارد که مکمل یکدیگرند:
1- آنچه آدم مرتکب شد” ترک اولی” و یا به عبارت دیگر” گناه نسبی” بود نه” گناه مطلق”.
گناه مطلق گناهانی است که از هر کس سر زند گناه است و درخور مجازات (مانند شرک و کفر و ظلم و تجاوز) و گناه نسبی آن است که گاه بعضی اعمال مباح و یا حتی مستحبّ درخور مقام افراد بزرگ نیست، آنها باید از این اعمال چشم بپوشند، و به کار مهمتر پردازند، در غیر این صورت ترک اولی کردهاند، فی المثل نمازی را که ما میخوانیم قسمتی از آن با حضور قلب و قسمتی بی حضور قلب میگذرد درخور شان ما است، این نماز هرگز درخور مقام شخصی همچون پیامبر و علی ص نیست، او باید سراسر نمازش غرق در حضور در پیشگاه خدا باشد، و اگر غیر این کند حرامی مرتکب نشده اما ترک اولی کرده است.
آدم نیز سزاوار بود از آن درخت نخورد هر چند برای او ممنوع نبود بلکه” مکروه” بود.
2- نهی خداوند در اینجا نهی ارشادی است، یعنی همانند دستور طبیب که میگوید: فلان غذا را نخور که بیمار میشوی، خداوند نیز به آدم فرمود اگر از درخت ممنوع بخوری از بهشت بیرون خواهی رفت، و به درد و رنج خواهی افتاد، بنا بر این آدم مخالفت فرمان خدا نکرد، بلکه مخالفت نهی ارشادی کرد.
3- اساسا بهشت جای تکلیف نبود بلکه دورانی بود برای آزمایش و آمادگی آدم برای آمدن در روی زمین و این نهی تنها جنبه آزمایشی داشت .[2]
پی نوشت:
[1] سوره مبارکه بقره آیه 30
[2] تفسیر نمونه، ج1، ص: 188?