سوال – دوازده قدم بندگی را بطور خلاصه بگویید .
پاسخ - گفتن دوازده قدم بندگی راحت است . شنیدن ، نوشتن ، شعاردادن و پُزدادن آن هم راحت است اما باور کنیم که عمل کردن به آن سخت است . استاد امام خمینی می فرمودند : ملا شدن چه آسان ، آدم شدن چه مشکل . اما حالا بنظر می رسد که باید بگوییم : ملا شدن چه مشکل ، آدم شدن محال است . انشاءالله محال بودنش را تبدیل به ممکن بکنیم . انسانهایی مثل امام خمینی و شهدای عزیز ما این را ممکن کردند و به همه ی ما نشان دادن که آدم شدن و بنده ی خدا شدن محال نیست . اولین قدم این است که ما به صورت مسئله و شرایط و امکانت و استعدادهای خودمان معرفت و آگاهی داشته باشیم . لا یکلف الله نفسا الا وسعها . قدم دوم این است که سراغ دین برویم و تکلیف خود را بدانیم . در واقع ضمیر را پیدا کنیم . کاش زمانی برسد که دین را بعنوان سبک زندگی قبول بکنیم نه بعنوان یک وصله ی زندگی . اگر من قائل هستم که همه ی مسائل من باید دینی باشد ، برای تک تک مسائل زندگی ام دنبال کارشناس دینی بروم . در واقع ما می خواهیم دنیای مان را دینی کنیم تا آخرت مان هم دینی بشود . در دعاهای مان هم داریم که اول در دنیا حسنه بده و بعد در آخرت . ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرة حسنه . ما باید در مورد همه ی مسائل مان به سراغ کارشناس دینی برویم نه فقط به آن بخشی که فکر می کنیم مربوط به عبادت مان است . ای کاش برای ایام تفریح مان هم به سراغ کار شناس دینی می رفتیم . در عروسی نگویند که احتیاج به کارشناس دینی نداریم و جای آخوند نیست . پرسش دینی برای همه جاست . قدم سوم پذیرش دین است و یسلموا تسلیما . نمی خواهیم این قدم را نادانسته تسلیم بشویم . باور کنیم که اشراف او بر ما بیشتر است و نسبت به خودمان از ما هم مهربانتر است . و حکیم هم هست و هیچ کار را بدون حکمت نمی کند . معرفت و اطمینان پشتوانه ما است . من وقتی به نسخه ی دکتر تسلیم می شوم که به تخصص دکتر اطمینان و اعتماد دارم . ما باید به خدای خدا تسلیم بشویم و اطمینان کنیم . قدم چهارم این است که در فرمولهایی که خدا گفته ، تفکر و تعقل کنیم . خدا می گوید : همه ی این آفریده ها نشانه برای کسانی است که عاقل هستند . خدا زیارت ، عبادت بدون تفکر ، تعقل و بصیرت نمی خواهد . امام صادق (ع) می فرماید : یک عبادت با بصیرت بهتر از هفتاد عبادت بدون بصیرت است . قدم پنجم تلاش و تدبیر است . لیس لِلانسان اِلا ما سعی . تلاش هم یک پازل است . ما از تلاش فقط دعا را یاد گرفته ایم . تلاش هم باید با برنامه باشد یعنی در آن هدف ، الویت ، مراحل و امکانات باشد . قدم ششم تحمل مشکلات است . اگر انسان می خواهد زندگی را تبدیل به بندگی بکند ، باید خودش را برای مشکلات آماده بکند . هر چه مقام بالاتر می خواهیم ، باید آماده گذراندن مشکلات بیشتری باشند . ان الذین قالوا ربنا الله ثم ستقاموا . این ثم ستقامو تعبیر زیبایی است . بعضی ها فکر می کنند که خدا در امتحانات کمک مان نمی کند . خیر ، شرط کمک خدا ، استقامت است . من سه قدم اول را شناخت تکلیف و سه قدم دوم را انجام تکلیف می گذاریم و سه قدم سوم را پشتیبانی تکلیف می نامیم . بعد از تلاش ، من باید جایی تکیه کنم . قدم هفتم برای پشتوانه ی و اصل توکل به میان می آید . و من یتوکل علی الله . چون هر کاری من بخواهم در این عالم بکنم ، دنبال اثر هستم . صاحب اثر خداست . اقرا باسم ربک الذی خلق . من با هرسیستمی که بخواهم کار کنم یک رمزی دارد . خدا اولین کلمه ای که به پیامبر یاد داد ، رمز استفاده از سیستم عالم هستی بود . اگر درهر کاری باسم رب رفتی ، خندیدن باسم رب هم اثر دارد . شوخی که با باسم رب باشد به ما فرح می دهد . شوخی بدون باسم رب به ما فرح نمی دهد . ظاهرا شاد می شوم ولی فرح ندارم . تفریحی که باسم رب باشد ، اثر دارد . پس باید توکل کنم . خدایا من برای اثرش دنبال تو می گردم . پس بعد از مشکلات قدم بعدی توکل است . قدم هشتم تفویض است . یعنی واگذاری نتیجه به خدا . خدا میگوید : تو به نتیجه خیلی کار نداشته باش ، تو کار خودت را بکن ، نیتجه را به من واگذار کن . افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد . ما مامور انجام عمل هستیم نه مامور کسب نتیجه . یکی از علل موفقیت ما در جنگ تحمیلی این بود که هیچ کس به نتیجه ی کار فکر نمی کرد . همه می گفتند که وظیفه ماست که بجنگیم . در عملیات والفجر هشت در شب تاریک 21 بهمن ماه 1364 وقتی می خواست رمز عملیات گفته بشود ، یکی به یکی میگفت : موانع خیلی زیاد است یا اولش تیر می خوریم یا وسط و یا آخرش . دیگری گفت : کارت نباشد کجا تیر می خوری ؟ و یا به آن طرف رود می رسیم یا نمی رسیم ، عملیات نتیجه میدهد یا نمی دهد ، فقط به امام بگویند که بچه ها به تکلیفشان عمل کردند . خیلی زیباست . نتیجه را به خدا واگذار کنند . الان می خواهم کاری بکنم به نتیجه اش فکر می کنم که کارم را خراب نکند و یا آبرویم را نبرد . البته این با برنامه ریزی فرق می کند . در دنیا برنامه ریزی چند ساله داشته باش ، اما نتیجه را به خدا واگذار کن یعنی تکلیف خودم را بدانم ، خدا تکلیف خودش را می داند . قدم نهم توسل است . برای هر مقصدی ، من به وسیله نیاز دارم و هیچ وسیله ای بهتر از قرآن وجود ندارد . این وسیله فقط برای بیرون آمدن از چاه نیست ، برای نشان دادن راه است . ما در راه انجام تکالیفمان از ائمه استفاده کنیم . گاهی می گوییم ای امام رضا (ع) من خودم می دانم چطور ازدواج کنم یا چطور تفریح کنم ، فقط اگر در جاده ماشینم خواست چپ بشود ، به من کمک کن . این کم لطفی است . این ها مال پشتیبانی است . سه قدم آخر تداوم بندگی است . قدم دهم توبه است . استغفار کردن . خدا می گوید : ای انسان هر گناهی بکنی یک دست انداز جلوی تو می آید . اگر می خواهی در جاده ی بندگی به سمت خدا بروی و دست انداز نداشته باشی ، استغفار کن چون آنرا پاک می کند . این سه قدم آخر جاده صاف کُن است . روایت از پیامبر داریم : بهترین دور اندیشی پدر برای فرزند ، استغفار از گناهان خودش است . چون گاهی گناه من تا هفتاد نسل بعد از من هم مشکل ایجاد می کند . من پدر گناه می کنم و امکانات بچه ی من کم میشود ولی از همان امکانات کم بچه ی من از او سوال می کنند ولی در روز قیامت به پدرش می گوید : من می توانستم امکانات بیشتری داشته باشم ولی تو نگذاشتی . هر ذکری قبل از تکلیف خوب است زیرا اگر گناهی قبل از این انجام داده ام و ممکن است روی کار من اثر بگذارد ، با این استغفار قبل از تکلیف ، ممکن است گناه من رفع بشود . می گویند ، قبل از نماز استغفار داشته باشید تا تکلیف نماز را قشنگ تر انجام بدهید . این قدم ها پازل است و همه باید با هم باشد . در هر کاری قبل از آن استغفار کنم تا گناهان قبلم پاک بشود . قدم یازدهم صدقه است که رفع موانع می کند . وقتی من صدقه میدهم جاده برای انجام تکالیفم باز تر میشود . فردی نزد رسول خدا آمد و گفت : گره ی مالی دارم . فرمودند : صدقه بدهید . چون راه را برای تو باز می کند حتی در نداری ، باز صدقه بده . قدم دوازدهم دعا است . من هر چه هم تلاش کنم ، راه به سمت خدا بی نهایت است . این شصت سال برای شصت هزار سال من را پُر کند ، برای بقیه آن نیاز به دعا دارم که عمل من را با برکت کند . دعا به عمل کوچک من برکت می دهد برای مسیر بی نهایت بندگی . این دوازده قدم را من به دست آورده ام و نتیجه ی این دوازده عمل دو چیز است . نیتجه اش این است که من از انجام تکلیفم احساس آرامش میکنم . این بالاترین چیزی است که ما در روایت بعنوان بهشت دنیا شنیده ایم . بهشت دنیا آسایش نیست ، آرامش است . بهشت آخرت هم آرامش است و هم آسایش . گاهی انسان در فقر و بیماری آسایش دارد . خیلی ها مرگ با آرامشی داشتند و نتیجه ی دوم آرایش است . یعنی احساس می کنم با ارتباط با خدا ، شخصیت قشنگ تری پیدا میکنم که در هیچ میتینگ و حزبی پیدا نخواهم کرد . اشهد ان محمدا عبده و رسوله . بالاترین آرایشی که خدا برای پیامبر گفته این است که در روز چند بار بندگی پیامبر را تکرار می کنیم . این آرایش است و از رسالتش هم بالاتر است . خدا می فرماید : تو اگر بندگی بکنی ، تو را خلیفه خود می کنم و تو جانشین من و مَثل من می شوی . در اینجا دیگر از خدا زیاد سوال نمی کنم زیرا بندگی برای من شیرین است و آرایش دارد و دیگر به خودم اجازه نمی دهم که بپرسم .